جدول جو
جدول جو

معنی واصلی رازی - جستجوی لغت در جدول جو

واصلی رازی
(صِ)
عبدالله بن عبدالوهاب بن نصیر بن عبدالوهاب بن عطأ بن واصل الواصلی الرازی الصوفی مکنی به ابوسعید. از محدثان است. در رجب سال 287 متولد شد و در ربیع الاول 382 هجری قمری در بخارا درگذشت. وی از ابوعبدالله محمد بن ایوب بن ضریس الرازی و یحیی بن محمد بن صاعد و عبدالرحمن بن ابی حاتم و جز آنها حدیث شنید و الحاکم ابوعبدالله غنجار و ابوسعد الادریسی وسعدالجنزروذی از وی حدیث روایت کرده اند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ)
ابومجاهد علی بن مجاهدبن مسلم بن رفیع الرازی معروف به ابن الکابلی. بندۀ حکیم بن جمله از قبیلۀ عبدالقیس بود. وارد بغداد شد و در آن از محمد بن اسحاق بن بشار و جعدبن ابی الجعد و غیر ایشان روایت کرد و از او صلت بن مسعودالجحدری و احمد بن حنبل و زیاد بن ایوب روایت کردند و یحیی بن معین گفت: ابومجاهد کابلی را در باب هیثم دیدم و او را بد نیافتم و از او چیزی ننوشتم و یحیی بن الضریس او را به کذب متهم ساخت و این مطلب را عبدالرحمن بن ابی حاتم در کتاب ’الجرح والتعدیل’ آورده است. (الانساب سمعانی ورق 469 الف).
یاقوت در معجم البلدان گوید: بخاری آرد، وی از اسیران کابل است و می افزاید که او از موسی بن عبیدهالربذی و عنبسه نیز روایت کرده است. (از معجم البلدان ذیل لغت کابل)
لغت نامه دهخدا
(صِ یِ)
شاعری است. صاحب آثار العجم درباره وی چنین نویسد: آقاخان مانی طبعش روان و صافی در خط نستعلیق طاق و یگانه آفاق بود. واصلی بر اوراق متفرقه قریب پنج شش هزار بیت دارد به دست خلف نااهلش افتاده. چندانکه انتخابی ازآنها خواستم بنمایم به مماطله و مسامحه گذرانید. ناچار این چند شعر را که از او به یاد داشتم نگاشتم:
خشمگین رفت و بیامد بسرم از سر ناز
عمر بگذشته که گوید که به سر ناید باز
کی توانم که دل از مهر رخت برگیرم
که توئی در همه آفاق به خوبی ممتاز
میل آزادیم از کنج قفس نیست که نیست
پر و بالی که کنم سوی گلستان پرواز
گر ننالد پس از این واصلی از درد فراق
عجبی نیست که از مرده نیاید آواز.
(آثار العجم ص 571)
لغت نامه دهخدا